موقعیت:درباره ي وجه تسميه ي اين روستا دو روايت وجود دارد.روايت اول اينكه اين روستا در كنار رود گرگان قرار دارد و مي گويند زماني رود گرگان همانند جوي باريكي بوده است به طوري كه براي عبور از عرض ان يك تكه سنگ مي گذاشتند و آرخ يا آرق در تركمني به معناي جوي آب است.مردمان اين روستا چون دركناراين آرق زندگی می کردند نام این روستا را آرق گذاشتند كه بعدها اين نام به آرخ تغيير يافته است. روايت دوم اين است كه براي نخستين بار سه برادر به نام هاي آرّق(به معناي لاغر)كل(به معناي كچل)وكوسه(كسي كه ريش وسبيل ندارد)،در اين منطقه سكونت كرده اند.آرّق(يكي از سه برادر)درهمين جا مانده وبقيه ي برادران به مناطق ديگر رفته اند وبه همين خاطرنام اين روستا را آرخ گذاشته اند.فرزندان «كوسه»ـ و به عبارتي همان كوسلي هاـ اغلب در روستاهاي پنج پيكر وقره قاشلي زندگي ميكنند وفرزندان «كل»هم به روستاهاي اطراف از جمله گاميشلي و خواجه لر و قره قاشلي كوچ كرده اند.روستاي ديگري هم در دو كيلومتري آرخ بنا شده وبه همين خاطر نام اين روستا را «آرخ بزرگ» ونام آن يكي را«آرخ كوچك» گذاشته اند.در ضلع جنوبي روستاي آرخ بزرگ قبرستاني وجود دارد كه به آن «شهيدچلك»يا مزار شهدا مي گويند.جالب اينجاست كه غير از اين منطقه ،در هيچ جاي تركمن صحرا اين عنوان را به قبرستاني نمي دهند ودرباره ي علت نام گذاري آن مي گويند كه تقريباٌ350سال پيش كارواني 40نفري كه از ازبكستان عازم حج بوده اند به هنگام رسيدن به اين روستا در همين منطقه (ضلع جنوبي روستا )براي استراحت و خوردن غذا اتراق كرده اند و اين چهل نفر به امامت فردي به نام مراد ايشان در حال اقامت نماز ظهر بوده اند كه ناگهان از سوي گروهي از غارتگران از دم تيغ مي گذرند و به اين ترتيب همه ي آنها شهيد مي شوند.غارتگران سر امام جماعت آنها يعني مراد ايشان را با خود به گرگان برده و بر روي چوبي مي گذارند .نماز عصر كه فرا ميرسد ،ناگهان سر مراد ايشان شروع به گفتن اذان مي كند. غارتگران با ديدن اين صحنه،وحشت مي كنند وپي مي برند آن شخص فردي عادي نبوده وصاحب كرامت بوده است.به همين خاطر شبانه آن سر راآورده ودر همان منطقه اي كه او وهمراهانشان را به شهادت رسانده اند، مي اندازند و فرار مي كنند. مردم روستا جسد آن چهل شهيد را در همان محل دفن مي كنند و از آن زمان،آنجا كه زماني مرتع بوده است،به قبرستاني تبديل مي شود وچون جسد چهل شهيد در آنجا دفن شده،آن قبرستان را شهيد چلك مي گويند.قبرستان ديگري در ضلع شمال شرقي روستا،درشمال دبيرستان فجر دانش فعلي قرار دارد.آنگونه كه بزرگان روستا مي گويند ،شخصي به نام پارس آخوند در آنجا درست در كنار رود گرگان،خانه اي داشته است.مي گويند اصل او از تاجيكستان بوده است وچون به زبان فارسي صحبت مي كرده،به او پارس آخوند مي گفته اند. مي گويند او يكي از اولياءا... بوده واو را جزو چهل تن مي دانند.مسلمانان بر اين عقيده اند كه هميشه چهل نفر از اولياءا...وافراد خاص هستند كه روي زمين زندگي ولي مردم عادي نمي دانند كه آنها جزو چهل تن هستند، اما هر يك از آنها از حال يكديگر با خبر هستند وخداوند به آنها قدرتي ما فوق قدرت افراد عادي داده،به طور مثال آنها هرگاه اراده كنند،مي توانند در يك چشم به هم زدن،خود را به خانه ي خدا برسانند ودر آنجا عبادت كنند.آنگونه كه بزرگان روستا تعريف مي كنند،پارس آخوند يك شب براي زيارت خانه ي خدا به مكه رفته و در آنجا يكي از تركمن هاي روستاهاي اطراف گنبد را مي بيند كه در كنار خانه ي خدا در حال گريستن است. پارس آخوند دليل گريه ي وي را مي پرسد.آن شخص مي گويد پولي را كه به همراه آورده،به پايان رسيده وديگر نمي تواند به موطن خود باز گردد.پارس آخوند به او مي گويد كه اگر رازداري نمايد،او را در يك طرالعين به موطن خود خواهد رسانيد.آن شخص مي پذيرد. اين شخص وقتي به موطن خويش باز مي گردد،نمي تواند راز خود را سر به مهر نگاه دارد وبالاخره طاقت از كف داده، راز را به ديگران بازگو مي كند.به همين خاطر طولي نمي كشد كه هم خود وهم پارس آخوند مي ميرند.بعد از آن پارس آخوند را در همان جا يعني در كنار رودخانه ي گرگان، در كنار منزل خودش به خاك مي سپارند واز آن به بعد،آنجا به قبرستان تبديل مي شود.مي گويند پارس آخوند در كنار رودخانه ي گرگان، همان جايي كه اكنون به قبرستان تبديل شده است حوزه ي علميه ي بزرگي داشته وطلبه هاي زيادي در آنجا علم مي آموخته اند